بحران هویت
از وقتی نوشتنم تقریبا سه برابر شده میبینم که به یک مامن امن نیاز دارم برای بیان حرف های خودم که خودم بفهمم کی هستم و نشون بدم کی هستم.
همانطور که میدانیم همه درصددیم که نشون بدیم کی هستیم به بقیه و به خودمون.
تصمیم گرفتم این وبلاگ از کار افتادمو دوباره راه بندازم شاید بگین خب میتونستی توی همون دفترت هزار هزار صفحه سیاه کنی همانطور که همیشه میکردی و صد البته که درست میگین، ولی حس انتشار فرق میکنه دقتی که توی انتشار داری ؛ باعث میشه همینجوری ننویسی بره
وقتی بچه تر بودم دفترمو پر میکردم میدادم دست دوستم بهش میگفتم وقتی مُردم منتشرش کن که بقیه بفهمن چه آدمِ مهمی بودم ولی آیا واقعا بقیه بعد از مردن من به این نوشته ها نیاز داشتن ! فک میکنم هر چی مینویسم خودم بیشتر از همه بهشون نیاز دارم. اینجاست که گفتم از همین الان هر چه دل تنگم میخواد مینویسم و بنابراین خیلی خوشحال میشم شما هم در این سفر من همراه شید و همین مسیری که هر روز پا میشیم تا یه چیز جدید یاد بگیریم و با این نوشتن به خودمون یادآورمیشیم که تو این روزها هیچ روزی نبوده که پویایی خودمون از دست بدیم و با صحبت با شما هم نگاه جدیدی به تمام عقاید و تفکرات من اضافه میشود.