دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۴۹ ق.ظ
اگر قابله بودید شاید روزی قاتل می شدید
به این معناست که قابله ها با کمک به شروع یک زندگی جدید این حق را به خود میدادند، که حق زندگی را از همان فرد سلب کنند. چراکه خود را تمثالی از خدا میدانستند که میتوانند درستی ادامه زندگی یک فرد را براساس تجربیات خود محک بزنند.
البته این جمله در ادامه یک جمله مهم تر بود، همه نوزادها از بدو تولد با هم متفاوتند.
به نظر شما این قابله ها دچار چه اشتباه مهمی شدند؟
وقتی زئوس خدای خدایان آتن توانایی فهم یکی از
دخترانش را نداشت به هادس (خدای مردگان) اجازه داد تا دخترش را از زمین محو کند و
به دنیای مردگان ببرد، چرا که از او احساس خطر کرد. بنابراین خدابودن این قدرت را به او داد که از
دست یکی از دخترانش راحت شود.
حتی زئوس هم از دنیای متفاوتی از مهره های طبیعی
که در ذهن خودش شکل داده؛ بر حذر بود و چنان بر یکسان سازی محیط اطرافش پافشاری کرد که
در خبیث ترین شکل ممکن فرزند خود را محو نمود و درنهایت با این کار سبب خشکسالی
محیط زمین شد.(ادامه داستان را اگر علاقمند بودید بخوانید)
میرویم به داستان ابتدایی، همانطور که میدانیم قابله داستان ما
تمثالی از خداست که در فرض خدا بودن خود غرق شده است و این فرض حتی ذرهای نادانی
را دانایی، ذرهای ناآگاهی را آگاهی و مصلحت میداند و به این سوال میرسد که آیا
خدا میتواند قاتل باشد ؟ که نمیتواند
و زمانی که خودش دیگر
نباشد زمینی بایر و جنگ زده تحویل میدهد، چراکه در اثر عدم اعتراف به جهل خودش نقاط تعادل زمین را از بین برده است.
در تمامی ابعاد زندگی فرض خدا بودنتان را حذف کنید
و با زاویه دیگری به امانت سپرده شده دستانتان نگاه کنید، هر چه که میخواهد باشد.
۹۶/۱۰/۲۵