جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ب.ظ
در مصانب رام کردن
یادم است،وقتی بچه بودم از من سؤال میشد، چه حیوان خانگی
را دوست دارم؛ کنار خودم داشته باشم و اولین
جوابی که به ذهنم میرسید ببر بود.آنجا بود که بعضیها با نگاه خندهدار که
تمسخری درون آن نهفته بود؛چهره شان به تکلم در میآمد که این دختر کوچولو هنوز نمیداند ببر حیوان خانگی نیست یا واقعاً
فکر میکند توانمندیش را دارد که از پس یک ببر با آن اندام درشت وهیکل قوی بر بیاید
یا در چشمانشان میشد این جملات را دید که بازهم با یک رؤیاپردازِ خوشخیال دیگر مواجه
شدیم. ولی همچنان این دختر خوشخیال آرزوی
داشتن ببر را دارد.
وقتی فیلم life of pi را دیدم با آن پسر مومشکی همذاتپنداری کردم. درواقع من هم اگر در یک قایق کوچک تنها در اقیانوسی بیانتها بودم، حتماً در
ذهنم ببری درشتهیکل، مهربان و دوستداشتنی را تصور میکردم که با غرور دندانهایش را
برای من تیز کرده و من هم در یکنواختی
و سکوت اقیانوس برای رام کردنش تلاش میکنم و این ببر نمادی بود برای مبارزه، تصویر
بخشیدن و رسیدن به رویاها وهدفهایم و صدالبته دراین مسیر با رام کردن روح سرکش رفیقی همراه باقی میماند.
پینوشت : وقتی فیلم life of pi را دیدم زبانم قوی نبود به همین علت ان چه را که میشنیدم به آن چه دوست داشتم ترجمه میکردم